شخصیت شهید, ویژگی‌ها, یادها و خاطره‌ها

خشکسالی جای خود، شادی هم جای خود

راه انداختن بازی بچه‌ها و به ذوق و شوق آوردن اهالی روستا

سعید علی‌حسینی

 سال‌های قبل از زلزله 1347 بود که بر اثر خشکسالی و بالطبع بیکاری وضع مالی مردم خوب نبود، گوسفندها از گرسنگی می‌مردند. دراین حال عید آمده بود و بر اثر بی‌پولی مردم دماغ سوخته بوده و دل و دماغ نداشتند. مخصوصاً جوان‌ها که نه گردویی برای گردوبازی داشتند نه تخم‌مرغی برای تخم‌مرغ‌جنگ و نه تُشلِه (تیله) بازی. چون معمولاً گردو را در ازای دادن ارزن و پنبه و (قره) غروت می‌خریدند و چون از این‌ها خبری نبود همه دست روی دست داشتند و عید از رونق افتاده بود. از طرفی هم بیابان خشک بود و از گالُک و لاله هم خبری نبود. همه بچه‌ها و جوان‌ها کنار آفتاب سر به زیر و غمگین و بی‌کار بودند. گویا شهید (حسین کریم) قبلاً دو بره فروخته بود و چون کاخکیه (خریدار) پول نداشته بوده یک کیسه گردو بجاش داده بود. شهید که چنین دید بدون این که چیزی بگوید رفت مقدار زیادی گردو آورد و بین بچه‌ها و جوان‌ها تقسیم کرد و گفت بگیرید گردوبازی را راه بیندازید و غصه نخورید. با این اقدام، بچه‌ها و جوان‌ها با خوشحالی عید را برگزار کرده و ذوق و شوقی در بین مردم بوجود آمد و عید رنگ دیگری به خود گرفت.

تاریخ: نوروز سال ؟
مکان: گناباد - روستای نجم‌آباد
گوینده‌ی خاطره: محمدجواد موحد
رابطه با شهید: دوست و آشنا