شخصیت شهید, خاطرات خود شهید, ویژگی‌ها, فرهنگ و هنر, شعر, یادها و خاطره‌ها

شعر از محمد میرزایی (نوا): بی‌نظیر در کمک به دیگران

هر کسی در کار خود خوب وارد است

سعید علی‌حسینی

من که هنوز ازدواج نکرده بودم، حسین آقا یک ماشین وانت داشت و وسیله ایاب و ذهاب به فراوانی حالا نبود - مخصوصاً موقع تعطیلی عید، مسافرت به علت نبود وسیله بسیار مشکل بود - من آمده بودم گناباد ولی روز بعد از سیزده بدر که می‌خواستم بیام مشهد از صبح تا ظهر سر راه مشهد منتظر بودیم ماشینی که جا داشته باشد نگه نداشت. حسین آقا آمد گفت بیا شما را ببرم دو راهی باغ‌آسیا چون ماشین‌های گناباد و طبس و فردوس و زاهدان و بیرجند از آنجا رد می‌شوند. ما به اتفاق آمدیم سه راهی باغ آسیا دیدیم حدود دویست نفر منتظرند و ماشین‌ها هم پر؛ حسین آقا گفت بیا بریم تربت، حالا زشته برگردیم، حرکت کردیم آمدیم تربت حیدریه. دم ترمینال تربت گفت ببین اگر جا دارند شما برو، اگر ندارند بیا که بریم مشهد. این همه از ظهر علاف شده حالا هم واستاد تا من سوار اتوبوس که شدم برگشت گناباد. آیا کسی در واقع مثل او سراغ دارید؟

من جوان بودم شاد و سر دماغ رویدادی گویم از بدو فراغ
آن زمان ماشین و خودرو بود قلیل کثرت زوار هم عید هم بود دخیل
بهر مشهد بود مسافر بی‌شمار می‌کشیدند بهر ماشین انتظار
زنده یاد یک وانتی داشت آن زمان آمد و بنمود اینطوری بیان
گفت باید ما رویم کافه گُدام چون سه راهی هست می‌رسد ماشین مدام
آمدیم آنجا هم بود ازدحام مدتی ماندیم و وقت گردید تمام
گفت حسین آقا بیا تربت رَویم در پناه آن خداوند کریم
آمدیم تربت، ماشین بود زیاد مشکل ما را گشود آن زنده یاد
دادرس بودش آن رادمرد خدا عاقبت در راه او گردید فدا
این نوای من نثار شاهدست هر کسی در کار خود خوب وارد است

 

مکان:   گناباد - نجم‌آباد
گوینده‌ی خاطره:   محمد میرزایی (نوا)
رابطه با شهید:   فامیل