شخصیت شهید, خاطرات خود شهید, ویژگی‌ها, فرهنگ و هنر, شعر, یادها و خاطره‌ها

شعر از محمد میرزایی (نوا): مرد کهن

این کار فقط کار خودته

سعید علی‌حسینی

یک روز عصر، تنگ غروب همه در محل سر جوُی دو-برقی برای وضو گرفتن جمع شده بودند که بنده خودم هم حضور داشتم. شهید خدا بیامرز مقداری کاه نرم آورد سر جوی برای شستن و ضمناً آبداری یا نوبت آب هم داشت. در همین موقع حسن عبدالله زاده آمد و گفت: حسین بیا یک بارِ جاروب رو بار موتور ببند که می‌خواهم ببرم به بیدخت. حسین میگه: مو کار دَرُم شما از او جووُنا کمک بگیر. حسن عبدالله زاده گفت:

کار بز نیست خرمن کوفتن             گاو نر می‌خواهد و مرد کهن

اگر تا صبح هم کمک نکنی، من همین جا هستم.
 

سر دو برقی بود محل اختلاط تا نُماشُم پهن بوُ بساط
یَکه حرف از ری و از روم مَزَه یکه صحبت از نان و شوم مزه
بچه و پیر و جوو بودند قطار همچنو وَر روی دیوار لکه تار
بیل بدست بوُمه حسین مدکریم گفت بسم‌الله الرحمن الرحیم
نیم کشش شوُ آو بگردونه چِنی از کوچه بوُمَه به سر جوُ قزقنی
گفت حسین آقا بیا بارُم ببند او مگه مُو کار دَرُم با پوزخند
ای سر جو جمع شده اوقدَر نفر یَکه از او جَهِلار وَر دار ببر
قزقنی وَرگف: حسین مو تور مَگُم حرف اونار مزن اونار کو گم
این نوای غیرت و مردانگی‌ست هر که مولا و مراد او علی‌ست

 

مکان:   گناباد - نجم‌آباد
گوینده‌ی خاطره:   محمد میرزایی (نوا)
رابطه با شهید:   فامیل - برادر همسر شهید