صحنه شهادت صحنه اتصال به ابدیت است
جایگاه شهادت سکوی پرواز به اوج جاودانگی است و لحظهی شهادت، لحظهی شکستن قفس جسم و رهائی و تجلی جاودانه جان به شمار میرود و جای دارد که آن صحنههای عشقبازی و کیفیت پرواز مرغان آغشته به عشق الهی که نقطه اوج حماسهآفرینی مجاهدان الهی به شمار میرود در بستر حماسه سرائیها به گونهای توصیف شود که آن صحنه حیاتی و آن رویداد الهام بخش برای تمامی مخاطبین و قرار گیرندگان در شعاع تبلیغ ویژه هر شهید به خوبی مجسم گردد.
آنچه در این فصل تقدیم رهروان این راه پرفروغ میگردد توصیف صحنه شهادت این شهید عزیز توسط 2 شاهد مستقیم صحنه میباشد: برادر سیدهاشم اصلحی فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان گناباد و مسئول وقت پادگان شهید بهشتی (شهادتگاه شهید) که در لحظه بمباران شدید پادگان در آنجا حضور داشتهاند و حجةالاسلام میری نماینده وقت ولی فقیه در جهاد سازندگی شهرستان گناباد که در آن لحظه در پایگاه رزمی جهاد سازندگی در غرب کشور در جوار پادگان شهید بهشتی بسر میبردهاند و از فاصله چند کیلومتری شاهد صحنه گشتهاند.
الف) از میان حادثه - سیدهاشم اصلحی مسئول وقت پادگان شهید بهشتی (شهادتگاه شهید)
نماز شام غریبان چو گریه آغازم |
به مویهای غریبانه قصه پردازم |
بیاد یار و دیار آنچنان بگریم زار |
که از جهان ره و رسم سفر براندازم |
من از دیار حبیبم نه از بلا و غریب |
مهیمن به رفیقان خود رسانم باز |
اینجانب همواره به عزیزان نجمآبادی ارادت ویژهای داشته و دارم و مرحوم شهید علیحسینی را قبل از شهادت زیارت کرده بودم. من در قرارگاه سلمان که یکی از قرارگاههای پنجگانه کشوری بوده، مسئولیت جانشینی ستاد قرارگاه را داشتم و تعدادی یگان تحت امر ما بودند که قرار بود در منطقه سومار عملیات داشته باشیم لذا من به منظور راهاندازی قرارگاه تاکتیکی به منطقه اعزام شدم و پایگاه شهید بهشتی را که غیرفعال بوده، فعال نمودم تا مقدمات فراهم شود و یگانها در منطقه مستقر شوند و به دلیل تردد منطقه، دشمن از تحرک نظامی آگاه و همواره گشت هوائی و شناسائی داشت و روز حادثه پایگاه شهید بهشتی را به شدت تمام بمباران کرد به طوری که من احساس زلزله را داشتم. بعد از کوتاه زمانی از سنگر فرماندهی بیرون آمدم، هوا از غبار و دود آکنده بود، خودم را به نزدیکی مخزن بنزین و گازوئیل رساندم که مواجه با آمبولانس متلاشی شده مرحوم شهید علیحسینی شدم. شدت انفجار به حدی بود که هیچ چیز قابل شناسائی نبود و چادرهای اسکان آنان نیز آتش گرفته بود و هنوز در اطراف جسد مرحوم بودیم که هواپیماها دوباره دیوار صوتی را شکستند و از منطقه خارج شدند.
ب) از کنار حادثه - حجةالاسلام میری
مردی که پسرش پاسدار است میتواند خودش را کلی راحت کند بگوید خوب بابا ما که یک بچه را توی این راه دادهایم پس دیگر خودمان زندگی کنیم دنبال-جلو زندگیمان را بیاوریم! بیاید برود توی سومار قتلگاهش را اگر یک وقتی ازآنجاها رفتید خواهید دید پایگاهی بود به نام پایگاه شهید بهشتی یک دو روز این پدرسوخته هواپیما فرستاد و بمب ریخت روی مناطق، خدا که اگر خدا نباشد بحث این حرفها نبود چقدر بمب ریخت این نامرد خدا میداند!
چیزی نبوده که ما بمباران را ندیده باشیم ولی آنجور بمبارانی را ما ندیدیم، یک بنده خدائی به قول میگوید هر چه در گناباد ما گنجشک است مثل این که این پدرسوخته هواپیما دارد، یک غوغائی بپا کرد و بالاخره موفق شد یکی دو نقطه را بزند منجمله نقطهای که این مرد خدا اطراف آمبولانسش مشغول کار و فعالیت بود با یک دو سه تایی دیگر شهید شدهاند. خداوند به همه ما توفیق ادامه راهش عنایت بگرداند.
آشنایی بیشتر با شهید:
- صفحه معرفی
- در خدمت انقلاب اسلامی
- توصیف چگونگی شهادت
- خانواده شهید: معرفی اعضای خانواده
- داستانکهای زندگی شهید: زندگینامه شهید در قالب داستانهای کوتاه
- دفترچه خاطرات: اردوی بازدید و شناخت حضوری منطقه رزمی جنوب
- کتاب شکوفهی عشق: نوشته آقای علیرضا سلیمانیزاده. زندگینامه داستانی شهید