نشانهای از صداقت آمیخته با صراحت
هنوز نوشتن «ث» را یاد نگرفته بود و برایش سخت مینمود، لجش گرفته بود و با وجود تمرین زیاد هنوز آن را با «س» یا «ص» اشتباه میکرد، تصمیم قاطع گرفت تا امروز آموزش آن را تمام کند. خود را پشت میز جا به جا کرد تا مسلطتر بر دفتر و کتاب کلنجار برود. هنوز دو مرتبه شروع نکرده بود که مسئول تعاون سپاه از راهرو صدازد: آقای علیحسینی تشریف بیاورید برویم. سریع دفتر و کتاب را بست و همچنان که آن را لوله کرده و در جیب اورکت خود میگذاشت و از اطاق بیرون میآمد گفت: در خدمتم برادر حسینی. تقصیر این صاد است. مسئول تعاون نیز همچنان که بر صندلی جلوی پیکان مینشست گفت: صاد نه آقای علیحسینی، ث ۳ نقطه یا به عبارتی ث ثریا. ولی او با روشنکردن ماشین بهتر دید به جای ادامه بحث، کار را انجام دهد؛ پس پرسید: کجا بروم برادر؟ و پاسخ شنید: صبرکنید خواهران هم بیایند به منزل شهید جدید شهر میرویم، میخواهیم از آنها سرکشی کنیم.
فرصت خوبی بود تا حرفی را که مدتها میخواست بزند، بزند. سریع به راست چرخید تا روبروی مخاطب خود قرار گیرد و چشم درچشم سخن بگوید. سینهاش را صاف کرد و گفت: ببینید برادر، پیشنهاد من این است که نوع سرکشیها راعوض کنیم و بهتر نمائیم. و با این سوال و درخواست مواجه شد:
- آقای علیحسینی چه میخواهید بگوئید؟ واضحتر و راحتتر صحبت کنید.
و او نفس عمیقتری کشید و دستپاچه به خاطر این که تا خواهران نیامدند حرفش را تمام کند ادامه داد: خب من این سرکشیهای معمول و گاه به گاه را قبول ندارم. احساس میکنم یک جورهایی تشریفاتی است و بیشتر مایهی زحمت و از کار افتادگی خانوادههای شهدا میشود لذا اگر به این صورت برگزار نشود شاید بهتر باشد چرا که نه تنها گرهی از مشکلات باز نمیکند بلکه بعضی وقتها خود گره دیگری میشود و....
دو خواهر سلام کردند و در صندلی عقب نشستند و او صحبت خود را قطع کرده ماشین را به حرکت در آورد. مسئول تعاون گفت: آقای علیحسینی داشتید میگفتید ومیشنیدیم. و ایشان همچنان که برای پیچیدن به سمت چپ راهنما میزد گفت: باشد برای وقت دیگری.
- نه الان خواهران هم بشنوند بهتراست. و خطاب به آنها ادامه داد: آقای علیحسینی با این نوع سرکشیها موافق نیستند، نظر دیگری دارند که داشتند میگفتند؛ بشنوید و نظر خودتان را بگوئید. اصلاً این یک جلسه است بفرمائید آقای علیحسینی. و وی دلسوزانه گفت: پسرم، دخترانم من ۷ پسر و یک دختر دارم. درست است سواد چندانی ندارم ولی بالاخره مشکلات زندگی را میدانم وخوب متوجهام که در نبود سرپرست زندگی مشکلات بیشتر میشود و حل آنها سختتر میگردد؛ سرکشیهای ما باید موجب راحتی بیشتر این خانوادهها باشد و امور زندگی آنها را بهتر و راحتتر پیش ببرد. راحتتر بگویم این سركشیها باید از حالت ظاهری در بیاید و حقیقیتر شود.
سعی كرد با سكوتی اندك و نگاه به چهره شنوندهاش نظر آنها را در خصوص سخنانش بداند و هنگامی كه مطمئن شد كه شنوندگان خوبی هستند ادامه داد: من حاضرم در این راه پیشقدم شوم. ما نباید عدهای را جمع كنیم و بهعنوان سركشی به خانه شهدا برویم و آنها را از كار و زندگی بیندازیم و مایه زحمت آنان در پذیرائی از جمع شویم. در اینجا مسئول تعاون برای این كه اشتیاق خود را نشان دهد سئوال كرد:
- پس چگونه باید سركشی كرد و از حال آنها مطلع شد؟
و راننده همچنان كه برای عبور سریعتر پسربچهای از جلوی خودرو بوق میزد بدون مكث ادامه داد: باید بدون اطلاع قبلی برویم؛ انتظار پذیرائی نداشته باشیم. اگر مشغول انجام كاری بودند دسته جمعی به آنها كمك كنیم. من برخی خانوادههای شهدا یا رزمندگان را میشناسم كه هنوز گندمهایشان درو نشده است یا دیوار خانهشان نیمه تمام است و یا سقف خانهشان نیاز به تعمیر دارد، ما باید این كارها را تحت عنوان سركشی انجام دهیم و طوری یاریشان دهیم كه هم آبروی آنها حفظ شود و هم سرمشق و الگوی كمك دیگران شویم.
یكی از خواهران در تائید این نظریه گفت:
- برادر علیحسینی راست میگوئید. من میخواستهام بگویم كه برخی همسران شهدا ناراضی به نظر میرسند و انگار مشكلاتی دارند كه نمیتوانند راحت بیان كنند.
مسئول تعاون در حالی كه چانهاش را گرفته و فكر میكرد گفت: باید با برادر ناصری فرمانده سپاه جلسهای بگذاریم و تصمیمگیری كنیم تا روشی بهتر انتخاب شود. حالا هم من و شما توی ماشین میمانیم، خواهران تنها بروند سركشی كنند و سریع هم برگردند. فرزندان شهید را هم بیرون بفرستید تا ما با ماشین آنها را چرخی داخل شهر بدهیم.
خواهران پیاده شدند. علیحسینی در دل شكر خدا را گفت و فرصت را مغتنم شمرد: راستی برادر ایثار را با كدام ث مینویسند؟ و پاسخ شنید:
- آقای علیحسینی ایثار را با هر (س. ث. ص)ای كه نوشتی مهم نیست. مهم این است كه شما ایثارگرید و علیحسینی بر جلد كتاب سوادآموزی به زحمت نوشت: " اسلام ایثارگر لازم دارد ".
فهرست مطالب