شناخت شهید از زبان دیگر شهیدان - شهید کاشیگران
حداکثر تلاش برای انجام بیشترین کار علاوه بر انجام وظایف
ما یک نیرویی داشتیم بندهی خدا خودش از گناباد با آمبولانس راه افتاده بود آمده بود منطقه، دو سه روزی که گذشت آمد اعتراض کرد و گفت: « این چه وضعش است؟! ما بیکاریم، چرا یک کار درست و حسابی نمیدهید که انجام دهیم؟! چون نیامدهایم اینجا که وقتگذرانی کنیم!»
اول فکر کردم ایشان میخواهد از زیر کار در برود مثل خیلیها که کلی اعتراض و بهانهگیری داشتند تا شانه از زیر بار خالی کنند و به شکلی در بروند! لذا برخورد تندی هم با ایشان نمودم و گفتم کار همین است که هست و شما موظفید هر کاری که بهتان واگذار شده است همان کار را انجام بدهید و دیگر حرفی هم نباشد! اما بعداً متوجه شدم که در مورد ایشان اشتباه کردهام واقعاً به دنبال این بودند که کار بیشتری انجام دهند و لذا علاوه بر مسئولیت رانندگی آمبولانس، مسئولیت نگهداری انبار مهمات را هم به ایشان دادیم.
روحیهی بالائی داشتند و به دیگران هم روحیه میدادند. خیلی خوش برخورد بودند و با وجود آن که از همه مسنتر بودند شور و حال دیگری داشتند، به همه سلام میکردند و سفره میانداختند و پذیرائی میکردند و ...
شهید محمدجواد کاشیگران، فرمانده بهداری لشکر پنج نصر
مروری فشرده بر زندگینامهی ارزشی شهید محمدجواد کاشیگران
محمدجواد در روز اول فرودین سال 1340 در خانوادهای مذهبی در شهرستان طبس دیده به جهان گشوده، وی تحصیلات ابتدائی تا متوسطهی خود را در همان شهر با حوادثی تلخ و شیرین پشت سر گذاشت. در سال 57 که دانش آموز سال سوم دبیرستان بوده بسیاری از اقوام بویژه مادر خود را در اثر زلزله از دست میدهد.
در سال 66 در کنکور شرکت کرده و به دانشگاه راه مییابند و در رشتهی کشاورزی مشغول به تحصیل میشوند و در همان سال با این که درس میخواندهاند همین که متوجه میشدهاند جبهه احتیاج دارد، به تکلیف خویش مبنی بر حضور در جبهه عمل میکردهاند و با استمرار آن حضور و شرکت در عملیات مرصاد که جزء آخرین عملیاتهای صورت گرفته در ایام دفاع مقدس به شمار میآید تا حدی دین خود را نسبت به اسلام و انقلاب اداء کردهاند.
بسیار مهربان، متواضع و خوشاخلاق بودهاند چه در سطح خانواده نسبت به همسر و فرزندان و چه در میان فامیل و هر کسی که با ایشان در ارتباط بوده همه از اخلاق و خوشروئی ایشان تعریف میکردهاند. در برابر مشکلات نه تنها خود بسیار صبور بوده که خانوادهی خویش را نیز به صبر و پایداری در برابر مشکلات بر میانگیختهاند. به انجام صلهی رحم اهمیت فراوان میدادهاند و همیشه از حضور میهمان بسیار خوشحال میشده و میگفتهاند «میهمان حبیب خداست باید از او خوب پذیرائی کرد و به او احترام گذاشت.» به نماز اول وقت اهمیت زیادی میدادهاند و باید گفت در آخر عمر کوتاه و پربرکتشان وضعیتی پیدا کردهاند که وقتی در خیابان با خانواده راه میرفتهاند همین که صدای اذان را میشنیدهاند به اولین مسجدی که میرسیدهاند میرفتهاند و به خانواده خود نیز توصیه میکردهاند که به مسجد بروند و نماز اول وقت را به جماعت بجای آورند.
در سال 70 درسشان تمام میشود و بعد از آن به فرماندهی بهداری لشکر 5 نصر منصوب میشوند، و سرانجام تقدیر چنان رقم خورد که در روز هشتم آبان ماه سال 1372 در حین انجام مأموریت با 4 تن از همکارانشان ( یک پزشک، دو سرهنگ و رانندهی خودرو) به ملکوت اعلی پر بکشند.
از آن شهید عالیقدر سه فرزند به یادگار مانده که کوچکترین آنها در لحظهی عروج ملکوتی ایشان 4 ماهه بوده است.