ShahidAlihosseini.ir - یادها و خاطره‌ها

تعمیر اساسی و ضربتی حمام روستا در یک شب

تعمیر اساسی و ضربتی حمام روستا در یک شب

رفع نگرانی زیاد و نیاز شدید مردم در روزهای نزدیک عید نوروز

زمان‌های قدیم که روستا یک حمام داشت من و شهید در انجمن بودیم که در اوج نیاز مردم دیگ حمام دو روز مانده به نوروز و پیش‌علفه سوراخ شد و آب می‌داد در نتیجه حمام از کار افتاد، در حالی که مردم شور زیادی داشتند و برای آماده‌شدن برای نوروز نیاز بیشتری به حمام داشتند گفتیم چکار کنیم؟ و تصمیم گرفتیم همان شب حمام را درست کنیم و راه بیاندازیم لذا چراغ تورها را ورجا کشیدیم، آن وقت‌ها هم مثل حالا نبود همه به کمک می‌آمدند تا صبح زیر نور چراغ تورها دیگ را درآوردیم، گِل ماهیچه درست کردیم و با رفع عیب آن دوباره دیگ را نصب کردیم؛ دست آخر گُلخَن حمام را هم روشن و حمام را کاملاً گرم کردیم و با این کار نگرانی زیاد و نیاز شدید مردم را برطرف نمودیم.

تاریخ خاطره: زمستان 1363
مکان خاطره: گناباد - روستای نجم‌آباد
گوینده‌ی خاطره: حاج اسدالله میرزائی نجفی
رابطه با شهید: دوست و آشنا

یادداشت: خاطره بالا را گوینده‌ی آن در حریان مکالمه تلفنی‌ای که فرزند ارشد شهید (محمدرضا) با ایشان داشته‌اند هنگام آبیاری زمین‌هایشان در حین بارندگی شدید نقل کرده‌اند.

مطلب قبلی شعر از آقای محمد میرزایی: حسین بود و حسینی هم فدا شد
مطلب بعدی فراخوان همکاری و دعوت به همیاری
Print
418 رتبه بندی این مطلب:
بدون رتبه
0رأی موافق 0رأی مخالف
سعید علی‌حسینی

سعید علی‌حسینیسعید علی‌حسینی

سایر نوشته ها توسط سعید علی‌حسینی
تماس با نویسنده

نوشتن یک نظر

This form collects your name, email, IP address and content so that we can keep track of the comments placed on the website. For more info check our Privacy Policy and Terms Of Use where you will get more info on where, how and why we store your data.
افزودن نظر

ارتباط با نویسنده

x

نویسندگان

«آبان 1403»
شیدسچپج
19202122232425
2627282930311
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
فراخوان همکاری و دعوت به همیاری ادامه مطلب

فراخوان همکاری و دعوت به همیاری

آن شهید عزیز بارها از بستگان نزدیك‌شان خواسته‌اند خاطرات ایشان را ضبط نمایند تا یادگاری بماند اما آنان موضوع را به شوخی برگزار و از انجام این مهم بگونه‌ای طفره رفته‌اند كه بعد از شهادت‌شان حداكثر حسرت‌ها را در این رابطه بخورند!

شعر از آقای علی توکلی: فصل گل بود و تا خدا رفتی

قاب عکس گلــــت بغل کردم چشمم از لالـــــه بر نمی‌دارم


اون زمان که شهید عزیز در قید حیات بودن ما بچه بودیم. علت سرودن شعر، ارادت به اخلاق نیک شهید عزیز است. حتی یک بار تمام مارو از کلاته میان که بیشتر زن و کودک بودن به کمر زیارت بردن و مثل پدری مهربان مواظبمون بودن و جواب جیغ و داد خانما و بچه‌ها رو با لبخند و سکوت می‌دادن.

RSS
  • بازگشت به بالا
DNN